دیشب تا صبح دستانم دنبال دستانت کودکانه گریست...
تو را بهانه می کرد...
دیشب تا خود صبح اغوشم برای اغوشت بغض کرد...
ساده بگویم... دیشب دلم بی پروا هوای نبودنت را می کرد...
هوای "اغوشت "را...!!!
باور کن کار من نیست...
کار دل است...
دلم جایی میان نفسهایت گیر کرده است...
آرزو کن با من
که اگر خواست زمستان برود
گرمی دست تو اما باشد
آرزو کن با من
“ما” ی ما ” من” نشود
سایه ات از سر تنهایی من کم نشود...
قرارمان فقط یک مانور کوچک بود!
قرار بود تیرهای نگاهت مشقی باشد!
اما ببین...
یک جای سالم بر قلبم نمانده است!!!
عناوین یادداشتهای وبلاگ
دسته بندی موضوعی